پرتیکان

متن مرتبط با «محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت همای» در سایت پرتیکان نوشته شده است

صحبت احمق بسی خونها که ریخت

  •  امروز جمعه 1397/2/29 درمراسم عزای فرزند یکی از خویشاوندان شرکت کرده بودم که ناگهان شخصی به بهانه ای نابجا و ناروا به من حمله کرد و رکیک ترین ناسزاها تا تهمت های ناروا   را نثار من کرد . یاد شعری از  مولوی افتادم عیسی مریم به کوهی می‌گریخت بخوانید, ...ادامه مطلب

  • صحبت احمق بسی خونها که ریخت

  •  امروز جمعه 1397/2/29 درمراسم عزای فرزند یکی از خویشاوندان شرکت کرده بودم که ناگهان شخصی به بهانه ای نابجا و ناروا به من حمله کرد و رکیک ترین ناسزاها تا تهمت های ناروا   را نثار من کرد . یاد شعری از, ...ادامه مطلب

  • بگذار تا بگریم روز وداع یاران

  • (روز وداع, یاران,) '     بگذار, تا بگرییم چون ابر در بهاران   کز سنگ ناله خیزد روز وداع, یاران, هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد   داند که سخت باشد قطع امیدواران با ساربان بگویید احوال آب, ...ادامه مطلب

  • صد گریه نهفته در گلو دارم در ظاهر اگر چه شاد و خندانم

  •  این قصیده را که طولانی ترین و معروف ترین گفته های قائم مقام می باشد در بحبوبه ی اوضاع ناگواری که بر او تحمیل شده بود یعنی 1240 سروده و در ضمن آن به تضمین آن چند بیت از شعر جمالای کازرونی پرداخته که در حقیقت گوئی سلسله جنبان همت طبع والای او در ایجاد و انشاد این سخن شیوا و محکم بوده است : ای بخت بد ای مصاحب جانم ای وصل تو گشته اصل حرمانم , ...ادامه مطلب

  • درد اوستا درمان ندارد

  •   استان مهرداد اوستا و زنی که همسرشاه شد مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می‌گذارند. دختر جوان به دلیل رفت‌و‌آمد‌هایی که به دربار شاه داشته، پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد. دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می‌شوند، به هر نحوی که اوستا , ...ادامه مطلب

  • دختری به نام سارای

  • آپاردی سئللر سارایی یکی از اشعار فولکولور و معروف آذربایجانی است که بر اساس داستان سارای ساخته شده و از سالیان دراز به اشکال مختلف سینه به سینه نقل شده و امروزه یکی از شاهکارهای فولکلوریکآذربایجان به شمار می‏رود. داستان سارای اینطور آغاز می‏شود که در کنار رودخانه ی آرپا چایی که در نزدیکی مرز ایران و, ...ادامه مطلب

  • ای ساربان از معزی شاعر دربار ملکشاه سلجوقی

  • میرابوعبدالله محمد پسر عبدالملک مُعِزّی نیشابوری شاعری فارسی زبان. پدرش عبدالملک برهانی از شاعران دربار الب ارسلان بود و در اوایل سلطنت ملکشاه سلجوقی وفات یافت و محمد فرزندش، به جای او به خدمت سلطان ملکشاه درآمد و تخلص شعری خود معزی را از لقب سلطان که «معزالدین» بود، اقتباس کرد. معزی شاعر بزرگ دربار, ...ادامه مطلب

  • بهجت آباد خاطره سی از شهریار

  • بهجتآبادخاطرهسی اولدوزسایاراقگوزلهمیشمهرگئجهیاری(هرشبباشمارشستارگانچشمانتظاریاربودم) گئجگلمهدهدیریاریئنهاولموشگئجهیاری(قصدبردیرآمدنداردوشبازنیمهگذشت گؤزلرآسیلییوخنهقارالتینهدهبیرسس(چشمهاناامید؛نهکورسوییونهصدایی) باتمیشقولاغیمگؤرنهدؤشورمکدهدیداری بیرقوشآییغام! سویلیهرکگاهداناییلدهر(پرندهایمیگویدکهبید, ...ادامه مطلب

  • گفتگوی نوازندگان ( عاشق ها)

  • درفرهنگ ترکها از ساوه و همدان گرفته تا خطه آذربایجان ونیز درمیان قشقاییها کسانی را که شعرهای ترکی را همراه با موسیقی یک ساز محلی مثلا دو تار یا سه تار ( درترکی چگر) می نوازند عاشق می گویند درقدیم گاهی این عاشق ها با هم مسابقه شعرو چیستان به صورت سئوال وجواب داشتند که درترکی به آن دییشمه گویند  لزگی , ...ادامه مطلب

  • تیلکی و قارغا- یالانچی چوبان

  • میرزا علی اکبر صابر در سال ۱۸۶۲ در شماخی در خانواده ای متوسط و مذهبی به دنیا آمد. او معتقد به تأثیر شعر در بیداری اذهان مردم و آگاه کردن آن ها از وضعیت موجودشان بود. میرزا علی اکبر صابر به خاطر نوشتن شعر علیه رژیم وقت و افشای عوامفریبی آنها زبانش بریده شد. و چون کتابش بعد از بریده شدن زبانش تمام و چاپ شد نام کتاب را «هوپ هوپ نامه» گزید؛ زیرا همان طور که در فارسی برای ساکت کردن شخصی سیس می گویند در ترکی هم «هوپ» می گویند! «صابر» همان شاعری است که شعرهایش در مجله «ملانصرالدین» چاپ می شد و «نسیم شمال» به محض چاپ شعرهایش آن را به فارسی ترجمه می کرد. میرزا علی اکبر صابر شعری دارد بنام تیلکی و قارغا که شاعر ایرانی حبیب یغمایی آن را به فارسی برگردانده است شاید جالب باشد بدانید شعر روباه وکلاغ برگرفته از شعر ترکی علی اکبر صابر است . قارغا و تیلکی   پئندیر آغزیندا بیر قارا قارغا =کلاغ سیاه  که پنیری در دهان داشت  اوچاراق قوندو بیر اوجا بوداغا = پروازکنان بر روی شاخه ای بلند نشست  تیلکی گؤرجک یاواش -یاواش گلدی =وقتی روباه [کلاغ را] دیدآرام آرام آمد  اندیریب باش ادبله چؤمبلدی =سرش را پایین اندا, ...ادامه مطلب

  • محتسب مردی به ره دید وگریبانش گرفت

  • محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت ای دوست این پیراهن است افسارنیست گفت مستی، زان سبب افتان و خیزان می‌روی گفت جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست گفت می‌باید تورا تا خانهٔ قاضی برم گفت روصبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدارنیست گفت نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم گفت والی ازکجا در خانهٔ خمار نیست؟ گفت تا داروغه را گوییم، در مسجد بخواب گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست  گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان گفت کارشرع، کار درهم و دینار نیست گفت ازبهرغرامت، جامه‌ات بیرون کنم گفت پوسیده‌است جزنقشی زپود وتارنیست گفت آگه نیستی کز سر درافتادت ک,محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت,محتسب مستی به ره دید گریبانش گرفت,محتسب مستی به ره دیده گریبانش گرفت,محتسب مردی به ره دید و گریبانش گرفت,محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت همای,محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت عصار,محتسب مستی به راه دید و گریبانش گرفت,شعر محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت,آهنگ محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت,دانلود محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت ...ادامه مطلب

  • شعری از انوری

  • جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم ترا ور قصد آزارم کنی هرگز نیازارم ترا زین جور بر جانم کنون، دست از جفا شستی به خون جانا چه خواهد شد فزون، آخر ز آزارم ترا رخ گر به خون شویم همی، آب از جگر جویم همی در حال خود گویم همی، یادی بود کارم ترا آب رخان من مبر، دل رفت و جان را درنگر تیمار کار من بخور، کز جان خریدارم ترا هان ای صنم خواری مکن، ما را فرازاری مکن آبم به تاتاری مکن، تا دردسر نارم ترا جانا ز لطف ایزدی گر بر دل و جانم زدی هرگز نگویی انوری، روزی وفادارم ترا    ,شعری از انوری,قطعه شعری از انوری,شعری زیبا از انوری ...ادامه مطلب

  • طعنه سیر به پیاز شعری پندآموز از پروین اعتصامی

  • سیر یک روز طعنه زد به پیاز                        که : تو مسکین چقدر بدبویی گفت : از عیب خویش بی خبری                  زان ره از خلق عیب میجویی گفتن از زشترویی دگران                            نشود باعث نکو رویی تو گمان میکنی که شاخ گلی                     به صف سرو و لاله میرویی یا که همبوی مشک تاتاری                         یا ز ازهار باغ مینویی خویشتن بی سبب بزرگ مکن                    تو هم از ساکنان این کویی ره ما گر کج است و ناهموار                       تو خود این ره چگونه می پویی در خود آن به که نیکتر نگری                  ,طعنه سیر به پیاز,شعر طعنه سیر به پیاز ...ادامه مطلب

  • شعری ترکی از انور اردبیلی را به نوحه خوانهای ترک زبان توصیه می کنم

  • چند شعر از انور اردبیلی منیم پناهیم اُمید‌گاهیم، دایان حسینیم سنه سوزوم وار اوپوم ایاقون یانان ددوداقون، امان حسینیم سنه سوزوم وار  دایــان بـــراد‌ر عــزیــزمــاد‌ر، گلیـر دالـینجـا پیـاده زینب هـارا گئدیرسن؟ شتاب ائدیرسن، قالوبدی بحر بلاده زینب نـه چــاره ائیلیــم یانـیـر بـو قلبیـم، چکیبدی درد زیاده زینب وداع آخر توقف ائت بیر، زمان حسینیم سنه سوزوم وار   باجووا لطف ائت بیرآزدایان گئت، آماندی قارداش آماندی ئوللم گـوزومده یاشیـم آغـاردی باشیم، غمیم بیلیرسن گراندی ئوللم اَییلدی قدیم، یارالی قلبیم خـد‌نـگ ظلمــه نشاندیـر اوللم ,شعری ترکی از شهریار,شعری ترکی از استاد شهریار,شعر ترکی از استاد شهریار,شعرهای ترکی از شهریار,شعر ترکی از واحد,شعر ترکی از مادر,اشعار ترکی از شهریار,شعر عاشقانه ترکی از شهریار,شعر کوتاه ترکی از شهریار,شعر ترکی کوچ از قتلگاه ...ادامه مطلب

  • داستان فولکلوریک قوچاق نبی

  • بوزآت سنی سر طؤیله ده باغلارام         =  ای اسب خاکستری تو را درسرطویله می بندم. آند ایچیرم سنه مخمل چوللارام            =  قسم می خورم عرق گیرمخملی برایت تهیه کنم اگرمنی بو داوادان قورتارسان                 =    اگر مرا ازاین جنگ ودعوا نجاتم بدهی قیزیلدان گوموشدن سنی ناللارام                 =   از طلاو نقره تو را نعل می کنم نبی نین بیغلاری ائشمه -ائشمه دی          =   سبیل های نبی قیطانی شده است پاپاغی گولله دن دئشمه - دئشمه دی             = کلاهش از اثر گلوله سوراخ سوراخ است نبی نین آتینی بیر آت کئشمه دی             = هیچ اسبی نتوانسته از اسب نبی جلو ب, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها